زان گوشۀ دهن که شکر می کنی نثار


یک بوسه بی مکاس بده جان من بیار

گردن مکش نغوله بده کودکی مکن


در چاشنی بوسه غرض نیست سر در آر

لایق بود بر آمده تا بر لب تو می


من هم چو چشم مست تو افتاده در خمار

کوته مدار دست من از لب که دور باد


گل زار عارضت ز زبان دراز خار

نی نی که هست عارض تو سبزه زار جان


نه سبزه بردمد ز لب چشمه نو بهار

گر پرسد از تو مدعی ای کآن خط سیاه


بر عارض تو چیست مشو طیره زینهار

گو عنبرست بر طبق سیم کرده حل


یا مشک سوده بر ورق سرخ گل نثار

گو گرد روی چون قمرم نقش بند حسن


خواهد کشید دایره یی آفتاب وار

یا شبنم است بر طرف برگ نسترن


یا کوثرست و بر لب کوثر بنفشه زار

یا کوزۀ نبات میان گلاب دان


یا چشمۀ حیات سیاهیش برکنار

وین حجت ار قبول ندارد بگو که هست


دود دل نزاری شوریده روزگار